لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 267

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

رگ ترکی-تعصب نژادی

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

پت پتی-موتور سیکلت

جمع و جور-منظم و مرتب

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

 

حق گرفتن-نگا. حق بردن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود
چَکی-وزن نکرده-یک جا

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
دماغ چاقی-احوال پرسی

چارلا-چهار لا-چهار تو

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

جان جان-معشوق-محبوب

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

تعریفی-قابل توجه-عالی

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن
احتیاطی-نجس-ناپاک
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

 

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

تیپا خوردن-رانده شدن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

تنگ بودن وقت-دیر شدن

 

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

ریش توپی-ریش تپه

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

دلچسب-دلپذیر-مقبول

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

جاری-زن برادر شوهر

 

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

پیه آوردن-چاق شدن

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

 

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

دست و پا کردن-فراهم آوردن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

خِفت-نوعی گره

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

دیم کاری-کشاورزی دیم

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

اُتُل-شکم-اتوموبیل

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

چس خوری-خست-بخل

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

خود را بستن-پول دار شدن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

پُرتابل-قابل حمل
دو دو کردن-دویدن

بند-ریسمان-طناب-رشته

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

حالی کردن-فهماندن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

چرس رفتن-حشیش کشیدن

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

ته بر کردن-از ته بریدن

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

خرخاری-همدیگر را خاراندن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

 

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

خواب و خوراک-خورد و خواب

چوچول باز-دغل-بی حیا

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

بکن نکن-امر و نهی

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

بازداشتگاه-زندان موقت

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

بر وفق-مطابق-موافق

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

 

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

 

داشتن-مشغول بودن

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

جز و ولز-نگا. جز و وز

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

 

خجالتی-کم رو-پرحیا

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

پوست پیازی-نازک و بی دوام

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

دست بده داشتن-بخشنده بودن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

خمیره-سرشت-ذات

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

رخصت خواستن-اجازه خواستن

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

خلاص-تمام شد-مُرد

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

انگشت‌شمار-کم-معدود

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

 

بابا بزرگ-پدر بزرگ

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

چشم باباقوری-نابینا-کور

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

حرف-سخن-گفتار-کلام

ابوقراضه-ابوطیاره

پر بدک-خیلی بد

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

پاشیر-گودال پای شیر آب

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

حکیم جواب کرده-یتیم

خودخوری-حالت خودخور

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

بنا کردن-شروع کردن

 

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

آخرین تحویل(قیامت)

زَوال-مست مست-لول

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

جفنگیات-سخنان یاوه

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

 

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

پاتی کردن-باد دادن خرمن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

خیرات کردن-چیزی را

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

دلبخواهی-دلبخواه

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

روغن داغ-روغن گداخته

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
پر بودن خیک کسی-سیر بودن

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

 

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

خر بی یال و دم-احمق-نادان

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

آی زرشک-آی زکی

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
اله و بله-چنین و چنان

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

آخرین تحویل(قیامت)

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

چلاق شده-نوعی نفرین است

جگر گوشه-فرزند

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

 

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

زبان در قفا-زبان پس قفا

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

چشمک-ایما و اشاره به چشم

چشم زاغ-بی شرم

ارباب حجت-اهل منطق

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

حق شناسی-سپاس گزاری

از دست دادن(گم کردن)

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

دزد و حیز-نادرست و مکار

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

تره بار-میوه ها و سبزی ها

 

روده درازی-پرحرفی-وراجی

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

 

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

احدالناس(کسی، فردی)

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

آتشِ بسته-طلا

خاله خرسه-دوست نادان

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

 

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
دوا درمان-مداوا-معالجه
ادرار بزرگ(مدفوع)

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

 

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

آفتابی کردن-پدیدار کردن

چای کاری-کشت و زرع چای

چراغان شدن-جشن گرفتن

زنیکه-زنکه

درد گرفتن دل از اسهال

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

 

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

بد اخم-عبوس و ترشرو

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

چله ی زمستان-سرمای سخت

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

ریق زدن-ریغ زدن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

چله ی تابستان-گرمای سخت

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

ریق افتادن-ریغ افتادن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

خمیره-سرشت-ذات

دستِ راست-سمت راست
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

دندان-گاز

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

بابا بزرگ-پدر بزرگ

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

آبدست(ماهر، استاد)

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

خونسرد-آرام-بی خیال

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

 

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

پشم و پیله-ریش

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

دندان عاریه-دندان مصنوعی

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

چوب سیگار-نی سیگار

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

خاک به دهنم-زبانم لال

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

 

دست پاک-درستکار

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

بی همه کس-بی پدر و مادر

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

خمیره-سرشت-ذات

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

پیش ِ پا-جلوی رو

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

دختر بچه-دختر کم سن و سال

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

چلک بازی-بازی الک دولک

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

راستکی-واقعی

پَس-ناجور-خراب

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

 

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

خال به خال-خال خال

دلبخواهی-دلبخواه

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

دور دست-جایی دور

تپل-چاق-گوشت آلود

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

آب شیراز(شراب)

 
آبدار(سخت، شدید، سنگین)

چاچول-حقه باز-شارلاتان

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

پشک انداختن-قرعه کشیدن

 

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

پَتی-لخت-برهنه

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

 
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

پشه کوره-پشه ی ریز

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

 

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

بَرج-خرج های خارج از خانه

پشته کردن-روی هم انباشتن

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

خبرنگاری-کار خبرنگار

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

دک و دهن-دک و پوز

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

چنگولک-سست و ضعیف

زهره دان-کیسه ی صفرا

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

رم دادن-رماندن-فراری دادن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

 

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

دور-بار-دفعه-نوبت

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

خبره-ماهر-استاد

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

دال به دال-پشت سر هم

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

راه راه-دارای خطوط موازی

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
باب شدن-معمول و رایج شدن

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

تِر زدن-خراب کردن کار

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

آدم ثانی(حضرت نوح)

 

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

خُردینه-بچه ی خردسال

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

چاسان فاسان-آرایش-بزک

برادر زاده-فرزند برادر

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

خربان-صاحب خر-خرکچی
آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

به خط کردن-به صف کشیدن

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

 

پر گو- پر چانه

دسته دیزی-قوم و خویش دور

دور دست-جایی دور

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

 

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

 
زبان گز-چیز تند و تیز

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

 

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

ریزه میزه-ریزه پیزه

دک کردن-از سر وا کردن

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

دور دست-جایی دور

با اشتها-متمایل به غذا

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

جن بو داده-نوعی دشنام است

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
تند و تیز- تند تیز

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

دو جین-دوازده تا

دو جین-دوازده تا

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

اینها را هم بخوانید